شماره ٦٥٤: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم
نه دوستى بود، ار دل به همرهى بندم
اگر به تيغ ببرند بند بند مرا
تو ذکر وصل خودم کن که باز پيوندم
چو مو که برکنى و باز رويد، آن غم تست
که باز رست به دل هر پيش که برکندم
هزار کوه غم ار بر دلم نهي، بکشم
غبار خنگ تو بر دامن تو بربندم
ز بهر کشتن خويشش حيات خواهم و بس
اگر حيات دهد بعد ازين خداوندم
رو مدار که از ديدنت شوم محروم
چنين که من به جمال تو آرزومندم
دل شکسته خسرو تهى کنم يک بار
شوند محرم اگر دل شکسته اى چندم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید