شماره ٦٣٥: ببين که باز به دست تو اوفتاد دلم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ببين که باز به دست تو اوفتاد دلم
متاع کاسد خود را کجا نهاد دلم؟
بگشت گرد سر زلف نيکوان چندان
که خويشتن را چندان به باد داد دلم
به جاى بود دلم تا نشسته بود آن زلف
به باد شد، چو پريشان بيوفتاد دلم
هزار عهد بکردم که ننگرم رويش
چو پيش چشم من آمد نه ايستاد دلم
تمام عمر من اندر غم جوانان رفت
که هيچ گاه ازايشان نبود شاد دلم
بد است صورت خوبان نظر نبايد کرد
که ياد دارد اين پند از اوستاد دلم
دلت به ناخوشى روزگار سوختگان
اگر خوش است، همه عمر خوش مباد دلم
از آنگهى که شدم با تو دوستي، هرگز
ز دوستان گذشته نکرد ياد دلم
نماند خسرو محروم، بخت اگر اين است
زهى محال که يابد گهى مراد دلم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید