شماره ٥٩٤: رحمى که بر در تو غريب اوفتاده ام

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
رحمى که بر در تو غريب اوفتاده ام
در خون دل ز دست تو چون جام باده ام
دى باد صبح بوى تو آورد سوى من
امروز دل به سوى تو بر باد داده ام
از بهر نيم بوسه که بر پاى تو دهم
يارب که چند بار به پايت فتاده ام
آخر چه شد که چشم ببستى به روى من
زينسان که من به روى تو ابرو گشاده ام
آن روز نيست کز تو نمى زايدم غمى
غم نيست، چون من از پى اين روز زاده ام
گفتى «دل شکسته بنه بر دو زلف من »
من خود شکسته وار بر اين دل نهاده ام
رو بر مراد خسرو دلخسته يک دمى
تا چند گوييم که ببين ايستاده ام!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید