شماره ٣١٦: مست من چون جرعه نوشي، باده اى بر من بريز

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مست من چون جرعه نوشي، باده اى بر من بريز
درد جام خود برين رسواى مرد و زن بريز
چشم تو مست است، گر کم ايستد ناکرده خون
خون من در پيش آن قتال مردافگن بريز
دشمن جان من است آن غمزه، تا خوش گردد او
آنچه درد من شنيدى پيش آن دشمن بريز
دل شد از تير غمت روزن چو خواهد رفت جان
شربتى از جام خود بارى بر آن روزن بريز
خلعت رنگى ست واجب، گر کشم بر سر سبو
نيمه ديگر برين دستار و پيراهن بريز
مست مى رفتم، سبو بر سر فتادم، وان شکست
تار کم بشکن بدان و خون من بر من بريز
تيرگى عيش مشتاقان ترا چون روشن است
بر دل تاريک خسرو باده روشن بريز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید