شماره ٣١٤: مبتلا شد چون دل مسکين به زلف يار باز

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مبتلا شد چون دل مسکين به زلف يار باز
جان سلامت کى توان بردن ازان طرار باز؟
دل به ابروى بتان دارد چو اقرار درست
مى کند از مومنى تصديق آن اقرار باز
سرو بستان در چمن چون ديد رفتار ترا
از خجالت خشک بر جا ماند از رفتار باز
هيچ غمخوارى ندارم در غم عشق تو من
هم مگر لطف تو گردد بنده را غمخوار باز
چاره بيچارگان چون در لب شيرين تست
دامنت خواهم گرفت، اى صنم، ناچار باز
چند گه پر کار چرخ ار کرد از هم مان جدا
عاقبت با هم رسانيد آن سر پرگار باز
بر جمالت دل نه اکنون عاشق است، اى جان من
مهر تو در سينه دارم مدمت بسيار باز
گر هواى وصل آن مه داري، اى خسرو، به جان
چشم غيرت را بدوز از ديدن اغيار باز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید