شماره ٣١١: ز من چو دل ربودى رفت جان نيز

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز من چو دل ربودى رفت جان نيز
که در دل داشت شوقت اين و آن نيز
ز ياقوت لبت ما را طمعهاست
کز او زنده ست جان و هم روان نيز
رقيبت را مده دشنام ازان لب
که دل را سخت مى آيد، روان نيز
سر پا بوس تو تنها نه دل راست
که مشتاق است جان ناتوان نيز
دلى بودم، شد آن پابند زلفت
نمى يابم ازو نام و نشان نيز
تعالى الله چه تنگ است آن دهانت؟
که فکر آنجا نمى گنجد، گمان نيز
غمت، خسرو چه گويد آشکارا
که نتوان گفت راز تو نهان نيز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید