شماره ٣١٠: فزون شد عشق جانان روز تا روز

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
فزون شد عشق جانان روز تا روز
کجا زين پس شب ما و کجا روز
ز بيهوشى ندانم روز و شب را
شبم گويى يکى گشته ست با روز
دل است اين، هيچ پيدا نيست، با خون
شب است اين، هيچ پيدا نيست، يا روز؟
چه خفتي؟ خيز، اى مرغ سحر خيز
ترا روزى همى بايد، مرا روز
مگو، جانا، که روزى بر تو آيم
ندارد چون شب اندوه ما روز
تو خوش خفته به خواب ناز تا صبح
مرا بيدار بايد بود تا روز
چه عيش است اين که خسرو را به هجرت
شود هر شب به زارى و دعا روز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید