سپيده دم که گهربار بر در گلزار
شود به جلوه گل اندر نگار خانه يار
عجب نباشد، اگر از نسيم روح افزاى
دم حيات زند نقش خامه بر ديوار
چه عشقهاى کهن را که نو کند از سر؟
چو عندليب برآرد ز شوق ناله زار
گهر فروش شود روى نيکوان ز عرق
گهى که گرم شود آفتاب را بازار
خوش آن کرشمه و نازى که مى کند نرگس
چو چشم ساقى رعنا ميان خواب و خمار
ميان لاله و گل بين صبا ز نغمه مرغ
که رقص مى کند از بى خودى بر آتش خار
شده ست صحن گلستان ز ارغوان و سمن
چو آستان شه از روى خسروان ديار