شماره ٢٥٤: در گريه خون عاشقى کو خان و مان راتر نهد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در گريه خون عاشقى کو خان و مان راتر نهد
عاشق نخوانندش، مگر آنگه که جان راتر نهد
عشقى کز آب و گل بود، مژگان به حيله تر کند
سيلى که از بامى رسد، جز ناودان راتر نهد
مژگان و ابرو را نشاند از مستى اندر خون من
چون ترک را ره دادمي، تير و کمان راتر نهد
گويند بعد از مردنم، کان مست ن بر خاک من
چندان فشاند جرعه ها کين استخوان راتر نهد
مهمان من شو يکدمى تا پيش تو پر خون دلم
خونابه ها ريزد برون، جان و جهان راتر نهد
هر جا که از تو خوى چکد، من خشک جانى برکشم
مفلس که نقدى نيستش، لابد همان راتر نهد
مشنو که خسرو را زبان در ذکر جانان خشک شد
کان خشک لب جز در سخن گه گه زبان راتر نهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید