شماره ٢٠٠: خوش آن شب که چشمم بر آن ناى بود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش آن شب که چشمم بر آن ناى بود
مژه هر زمان اشک پالاى بود
بيا، اى جهان، بر سر من بگرد
که اين سر شبى زير آن پاى بود
تنم بر در دوست پامال گشت
چه تدبير چون خاک آن جاى بود؟
شب دوش هم بد نبود از خيال
اگر چه دراز و غم افزاى بود
زمى هاى دوشينه مستم هنوز
ميى کز دو چشم جگرزاى بود
بگويم چه خوش داشت وقت مرا
سرودى که از ناله و واى بود
بکش زارم،اى عشق، کان دل نماند
که صبر مرا کارفرماى بود
بيفتاد چندين دل خلق دى
که شانه تراگيسوافزاى بود
يکى کار زان لب دريغم مدار
که تا بود خسرو شکرخاى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید