شماره ١٧٤: مدتى شد که يار مى نايد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مدتى شد که يار مى نايد
وان بت گلعذار مى نايد
جان خود را شکار او کردم
رغبتش بر شکار مى نايد
مى شمارند بس که يارانش
بنده خود در شمار مى نايد
تا برآورد گرد از دلها
زو دلى بى غبار مى نايد
روزگارى که پيشم آمد ازو
پيش او روزگار مى نايد
آرزويم کنار او چه شود؟
کارزو در کنار مى نايد
دل من کز قرار خويش برفت
دير شب برقرار مى نايد
مکن، اى دوست، ذکر صبر به عشق
که مرا استوار مى نايد
خسروا، گرد عشق مى گردى
مگرت جان به کار مى نايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید