شماره ٩٣: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسيد
بگو که با که توان گفت غم که يار نپرسد
دلم ازوست فگار و مباد هيچ گزندش
اگر چه هيچ گه او زين دل فگار نپرسد
بگو که ديدن من هر چه طالع آمدى آخر
به مردن آنکه رود طالع و شمار نپرسد
به درد عشق بميرم، دواى خويش نپرسم
که عاشقم من و عاشق صلاح کار نپرسد
در آشنايى درياى عشق راست کسى دان
که تن به غرق دهد وز لب و کنار نپرسد
به هر جفا که کنى راضيم، که گشتم اسيرت
شتر مهار به بينى قياس يار نپرسد
تويى به کشتن ما خوش، ز حال مات چه پرسش
کسى که تير زند زحمت شکار نپرسد
گرم تو خاک دهي، اين ز کوى کيست، نگويم
گدا چو زر دهيش، قيمت و عيار نپرسد
دلش که سوخته شد، خسرو از تو پيش کسى را
سخن ز حسن جوانان گلعذار نپرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید