شماره ٨٨: دلم ز دست برفته ست و پيش باز نيابد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلم ز دست برفته ست و پيش باز نيابد
نوازشى هم از آن يار دلنواز نيايد
تمام عرصه عالم سپاه فتنه بگيرد
اگر ز عارض يارم خط جواز نيايد
دريد پرده، فرو ريخت راز دل بر صحرا
ز پرده اى که چنين شد حجاب راز نيايد
بتا به ناز بکشتى هزار صاحب دل را
کسى به پيش تو ميرد که گاه ناز نيايد
چو خاک پاى تو گشتم بگو که در ته پايت
به خاک روفتن آن گيسوى دراز نيايد
گرم بگويى «بوسه بزن بر آن لب شيرين »
مرا ز غايت شادى دهن فراز نيايد
اگر به باغ رسد قامت بلند تو روزى
عجب بود که اگر سرو در نماز نيايد
دهند پند که بازآ، من آن مجال ندارم
که هر که رفت به کويت به خانه باز نيايد
جهان بسوخت حديث نيازمندى خسرو
خنک بود سخنى کز سر نياز نيايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید