شماره ٢٠: گر بر عذار سيمين زلفش دوتو نماند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر بر عذار سيمين زلفش دوتو نماند
آويخته دل من در تار مو نماند
حيران نماند، نى نى آنکو بديد رويش
در کار خويش ماند، حيران درو نماند
بردار پرده، جانا، بنما حقيقت جان
تا خلق بى بصيرت در گفتگو نماند
زان رخ مناز چندين، دانى که در جوانى
نيکو بود همه کس، ليکن نکو نماند
بس کن دمى ز غوغا، ور سوز فتنه خواهى
از آفت و بلايى چشمت فرو نماند
چون مى کشي، رها کن تا پاى تو ببوسم
بارى به سينه من اين آرزو نماند
رشک آيدم که بوسد هر کس نشان پايت
مخرام تا نشانت بر خاک کو نماند
دل چيست؟مرده چوبي، چون سوز عشق نبود
گل چيست؟ کاه برگي، چون رنگ و بو نماند
در مجلس وصالت دريا کشند مستان
چون وقت خسرو آيد، مى در سبو نماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید