شماره ٧٣١: هر که را مى نگرم سوخته جان افتاده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که را مى نگرم سوخته جان افتاده است
اين چه برق است درين لاله ستان افتاده است؟
نيست ممکن که به خورشيد درخشان نرسد
هر که چون قطره شبنم نگران افتاده است
حال ما رهروان آبله پايى داند
که نفس سوخته در ريگ روان افتاده است
از نهانخانه گوهر چه خبر خواهد داشت؟
خس و خارى که ز دريا به کران افتاده است
اى که در کعبه خبر از دل ما مى گيرى
روزگارى است که در دير مغان افتاده است
زود باشد سر خود در سر اين کار کند
چون قلم هر که به دنبال زبان افتاده است
در سر کوى تو اى انجمن آراى بهار
چهره زرد چو اوراق خزان افتاده است
وسعت دايره مشرب ما مى داند
هر که چون نقطه مرکز به ميان افتاده است
جود کن کز دهن خالى مورى بسيار
رخنه در ملک سليمان زمان افتاده است
جسم ما بر سر اين عمر سبکرو صائب
برگ سبزى است که در آب روان افتاده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید