شماره ٧٢٩: خال زير لب آن ماه لقا افتاده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خال زير لب آن ماه لقا افتاده است
چشم بد دور که بسيار بجا افتاده است
دل بى جرأت ما گوشه نشين ادب است
ورنه لعل لب او بوس ربا افتاده است
بى سرانجامتر از نقطه بى پرگارست
تا دل از حلقه زلف تو جدا افتاده است
بى سياهى نتوان چشمه حيوان را يافت
خال در کنج لب يار بجا افتاده است
بى اشارت خم ابروى تو يک ساعت نيست
قبله ات شوختر از قبله نما افتاده است
نيک چون باز شکافى سر بى مغزى هست
هر کجا سايه اى از بال هما افتاده است
مى کند رحم به آشفتگى ما صائب
هر که را کار به آن زلف دو تا افتاده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید