شماره ٧٠٦: نفس سوخته شمع سر بالين من است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نفس سوخته شمع سر بالين من است
مهر خاموشى من جام جهان بين من است
تيغ چون بيد ز جان سختى من مى لرزد
موج بى بال وپر از لنگر تمکين من است
بر دلم گرد يتيمى چو گهر نيست گران
عشرت روى زمين در دل غمگين من است
لنگر از خويش سرانجام دهد کشتى من
پله خواب، گران از دل سنگين من است
حسن از تربيت عشق شود عالمسوز
سرخى روى گل از نغمه رنگين من است
خواهد از نقش به نقاش رسانيد مرا
اتحادى که در آيينه حق بين من است
بحر از پنجه مرجان نپذيرد آرام
ناصح از ساده دلى در پى تسکين من است
شده ام خانه دربسته ز حيرت صائب
مى خورد خون خود آن کس که سخن چين من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید