شماره ٦٦١: هر که مست است درين ميکده هشيارترست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که مست است درين ميکده هشيارترست
هر که از بيخبران است خبردارترست
سوزن از خار چه خونها که ندارد در دل
خون فزون مى خورد آن چشم که بيدارترست
کجى از ما نتوان برد به آتش بيرون
از کمان، ناوک ما خانه نگهدارترست
تيره بختى شب اميد بود عاشق را
ابر هر چند سياه است گهربارترست
از گل روى تو، غافل که تواند گل چيد؟
که ز شبنم عرق شرم تو بيدارترست
بازى نرمى آن دست نگارين مخوريد
که ز سر پنجه فولاد، دل افشارترست
بار بردار ز دلها که درين راه دراز
آن رسد زود به منزل که گرانبارترست
خط شبرنگ شد آن خال سيه را پر و بال
راهزن در شب تاريک جگردارترست
مکن از از سختى ره شکوه که ره پيما را
مى کند سر به هوا راه چو هموارترست
عجز دشمن نشود هوش مرا پرده خواب
بيش مى ترسم ازان چشم که بيمارترست
عشرت روى زمين در گره دلتنگى است
از دهنها دهن تنگ شکربارترست
نفس سرکش نشد از توبه ملايم صائب
خار هر چند شود خشک دل آزارترست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید