شماره ٦٢٢: خط نارسته ازان چهره گلگون پيداست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط نارسته ازان چهره گلگون پيداست
مشک خالص شدن از صافى اين خون پيداست
همچو داغ از جگر لاله و چون درد از مى
خون ما سوختگان زان لب ميگون پيداست
مى توان خواند ز سيماى علم آيه فتح
عالم آشوبى ازان قامت موزون پيداست
خط ننوشته ز سيماى رخ روشن او
همچو موج از قدح باده گلگون پيداست
چون نباشد جگر لعل ز رشک تو کباب؟
شوخى نشأه مى زان لب ميگون پيداست
همچو آبى که نمايان شود از پرده لعل
تن سيمين تو از جامه گلگون پيداست
من گرفتم نفس سوخته را ضبط کنم
داغ من چون جگر لاله ز بيرون پيداست
به خموشى نشود راز محبت مستور
چه زنى مهر بر آن نامه که مضمون پيداست؟
پيش روشن گهران آبله پر خونى است
لعل و ياقوت که از تاج فريدون پيداست
روح سرگشته مجنون غبارآلودست
گردبادى که ازين دامن هامون پيداست
چه ضرورست به ميزان خرد سنجيدن؟
ثقل دنيا ز فرو رفتن قارون پيداست
خبر از روشنى سينه خم مى بخشد
نور حکمت که ز سيماى فلاطون پيداست
شوخى نرگس ليلى ز سراپرده شرم
پيش صاحب نظران از رم مجنون پيداست
نيست صائب خط ازان صفحه رخسار پديد
سرنوشت من ازان چهره گلگون پيداست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید