شماره ٥٧٣: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنيا کرد و رفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که عبرت حاصل از اوضاع دنيا کرد و رفت
يوسف خود را درين بازار پيدا کرد و رفت
توده خاکستر گردون مقام عيش نيست
همچو صبح آيينه را بايد مصفا کرد و رفت
در قفس برگ اقامت ساختن بى حاصل است
شهپر پرواز مى بايد مهيا کرد و رفت
در جهان رنگ و بو ماندن نه از روشندلى است
يک نظر شبنم گلستان را تماشا کرد و رفت
در محيط آفرينش از حبابى کم مباش
کز نظر وا کردنى دل را به دريا کرد و رفت
در شکست آرزو زنهار کوتاهى مکن
تا توانى خاروخس در چشم دنيا کرد رفت
فقر گنج سر به مهر حق، جهان ويرانه است
احتياج خود نمى بايد هويدا کرد و رفت
هر که دل از دست داد و عشوه دنيا خريد
يوسف خود را به سيم قلب سودا کرد و رفت
هر که چون طفلان به فکر خانه آرايى فتاد
محضر غفلت به دست خويش انشا کرد و رفت
از کشاکش مرغ روح خويش را آزاد کرد
هر که زنار علايق ازميان وا کرد و رفت
هر که نم بيرون نداد از بخل چون موج سراب
جلوه خشکى درين دامان صحرا کرد و رفت
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار
روزنى زين خانه تاريک پيدا کرد و رفت
هر که چون موج سراب آمد به اين وحشت سرا
صائب از طول امل طومارى انشا کرد و رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید