شماره ٥٤٦: هر که بيخود شد، قدم در آستان دل گذاشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که بيخود شد، قدم در آستان دل گذاشت
هر که دست افشاند بر جان، پاى در منزل گذاشت
بوستان از شاخ گل دستى که بالا برده بود
در زمان سرو خوشرفتار او بر دل گذاشت
وقت آن کس خوش که چون گل با دهان زرفشان
خونبهاى خويش را در دامن قاتل گذاشت
پيش ازين بر گرد سرگشتن چنين رسوا نبود
اين بناى خير را پروانه در محفل گذاشت
برق عالمسوز شد در خرمن مجنون فتاد
از نگاه گرم، هر داغى که بر محمل گذاشت
دست ما مى شد به آن معراج گردن سرفراز
چند روزى مى توانستيم اگر بر دل گذاشت
صحبت جان با تن خاکى دو روزى بيش نيست
موج را دريا نخواهد در کف ساحل گذاشت
تربيت مى کرد تخم شوق را دهقان عشق
يک دو روز آيينه ما را اگر در گل گذاشت
ميل من با طاق ابروى بتان امروز نيست
در ازل معمار ديوار مرا مايل گذاشت
دور کرد از خانه خود دولت ناخوانده را
هر که صائب دست رد بر سينه سايل گذاشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید