شماره ٤٢٢: وقت آن کس خوش که با ميناى مى خرم نشست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
وقت آن کس خوش که با ميناى مى خرم نشست
تا ميسر بود در بزم جهان بى غم نشست
مصحف رويش ز خط تا هم لباس کعبه شد
بر فلک از هاله مه در حلقه ماتم نشست
شمع ماتم بود امشب شيشه مى بى رخت
بر رخ ساغر چهار انگشت گرد غم نشست!
نان جو خور، در بهشت سير چشمى سير کن
گرد عصيان بهر گندم بر رخ آدم نشست
شيشه مى تکيه بر زانوى ساقى کرده است؟
يا مسيح خوش نفس بر دامن مريم نشست
مى شود از شعله حسن بتان ياقوت آب
حيرتى دارم که چون بر روى گل شبنم نشست؟
تا کدامين تشنه بر ريگ روان ماليد آب
خوش غبار کلفتى بر چهره زمزم نشست
برنمى خيزد به سعى آستين صائب ز جاى
در چه ساعت بر رخ زردم غبار غم نشست؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید