شماره ٣٣٨: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
تازه رويى بر من آتش را گلستان کرده است
جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نيست
خامشى بسيار ازين سى پاره قرآن کرده است
لنگر تسليم پيدا کن که بحر حق شناس
بارها موج خطر را مد احسان کرده است
جبهه واکرده ما از ملامت فارغ است
خنده ها بر تيغ اين زخم نمايان کرده است
فکر آب و دانه من بى تردد مى کند
آن که زير بال را بر من گلستان کرده است
سنبل فردوس در چشمش بود موى زياد
خواب هر کس را خيال او پريشان کرده است
بر خط تسليم سر نه، کاين ره تاريک را
نقش پاى گرم رفتاران چراغان کرده است
نقش پاى رفتگان هموار سازد راه را
مرگ را داغ عزيزان بر من آسان کرده است
حرف سخت عاقلان ديوانه را بر هم شکست
تا کجا پهلو تهى از سنگ طفلان کرده است؟
گردد از دست نوازش پايه معنى بلند
مور را شيرين سخن دست سليمان کرده است
پاکى دامان مريم شهپر عيسى شده است
همدم خورشيد، شبنم را گلستان کرده است
کعبه را چون محمل ليلى مکرر شوق او
همسفر با گردباد برق جولان کرده است
پسته را هر چند مردم در شکر پنهان کنند
آن لب نوخط، شکر در پسته پنهان کرده است
پيش آن چشم سيه دل مى گذارد پشت دست
گر چه خط بسيار ازين کافر مسلمان کرده است
ديده قربانيان چشم سخنگو گشته است
بس که مردم را تماشاى تو حيران کرده است
گرد تهمت پاک خواهد کرد صائب از رخش
دامن پاکى که يوسف را به زندان کرده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید