شماره ٣٢٩: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
زان گره کز زلف او در کار من افتاده است
هر که دارد فکر يوسف، گر چه در کنعان بود
مست در آغوش بوى پيرهن افتاده است
دست گستاخى ندارد خار شرم آلود من
گل مکرر مست در آغوش من افتاده است
از نواى بلبلان امروز آتش مى چکد
چشم گستاخ که بر روى چمن افتاده است؟
آب مى گردد به چشم حلقه بيرون در
زان فروغى کز رخش در انجمن افتاده است
غيرت آن لعل ميگون و عقيق آبدار
همچو اخگر در گريبان يمن افتاده است
زير تيغش جاى باشد چون ز بند آزاد شد
چون قلم هر کس که او عاشق سخن افتاده است
از نواهاى غريب صائب آتش نفس
مى توان دانست در فکر وطن افتاده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید