شماره ٢٨٤: عالم مکار با ارباب عقبى دشمن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عالم مکار با ارباب عقبى دشمن است
اين چه خس پوش با دلهاى بينا دشمن است
اهل ابرامند محروم از کرامت هاى عشق
بى سؤال آن کس که بخشد، با تقاضا دشمن است
وادى هموار رهرو را کند سر در هوا
آن که ما را گل فشاند در ته پا دشمن است
باطن روشن ضميران تيغ صيقل داده اى است
واى بر سنگى که با آيينه ما دشمن است
چاره بيمارى عشق است پرهيز از طبيب
هر که قدر درد داند، با مداوا دشمن است
در سر شوريده هر کس که ذوق کار هست
با شتاب و اهتمام کارفرما دشمن است
دشمن خونخوار را احسان گوارا مى کند
عاقبت انديش با اقبال دنيا دشمن است
نيست جز خواب پريشان، نقش ها آيينه را
هر که از روشندلان شد، با تماشا دشمن است
دست پيش آسمان سازند کم ظرفان دراز
همت درياکشان با جام و مينا دشمن است
از دو عالم، حرف پيش عاشق يکدل مگو
هر که شد يکرنگ، با گلهاى رعنا دشمن است
شير خود خون مى کند طفلى که پستان مى گزد
بد گهر از جهل با چرخ مصفا دشمن است
گوش سنگين مى کند بيهوده گويان را سبک
زين سبب واعظ به رند باده پيما دشمن است
شيوه عاجزکشى عام است در بدگوهران
با تهى پايان سراسر خار صحرا دشمن است
از نفاق خصم پنهان مى کشم صائب ملال
ورنه دارم دوست آن کس را که پيدا دشمن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید