شماره ٢٥٩: مرهم تيغ تغافل خون خود را خوردن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مرهم تيغ تغافل خون خود را خوردن است
بخيه اين زخم، دندان بر جگر افشردن است
باده انگور کافى نيست مخمور مرا
چاره من باغ را بر يکدگر افشردن است
از سبکبارى گرانجانان دنيا غافلند
ورنه ذوق باختن بسيار بيش از بردن است
لنگرى چون بحر پيدا کن که روشن گوهرى
با کمال قدرت از هر موج سيلى خوردن است
خون به خون شستن درين ميدان، گل مردانگى است
چاره مردن، به مرگ اختيارى مردن است
غم ندارد راه در دارالامان خامشى
غنچه تصوير فارغ از غم پژمردن است
غير شغل دلفريب عشق، صائب در جهان
رو به هر کارى که آرى آخرش افسردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید