شماره ٢٤٤: سينه ام از داغ رنگارنگ صحراى گل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سينه ام از داغ رنگارنگ صحراى گل است
پاى من از زخم خار خونچکان پاى گل است
برنمى آرد مرا جوش بهاران از قفس
بى دماغان محبت را چه پرواى گل است؟
عشق مى چيند ز دلسوزى بلاى حسن را
در دل بلبل خلد خارى که در پاى گل است
رتبه حسن از غرور عشق ظاهر مى شود
باغبان نازى اگر دارد ز بالاى گل است
مستى من نيست موقوف شراب لاله رنگ
غنچه منقار من لبريز صهباى گل است
شرم مى دارد نگاه از خيره چشمان حسن را
چون نباشد باغبان در باغ، يغماى گل است
سردمهرى را اثر در سينه هاى گرم نيست
عندليب مست ما فارغ ز سرماى گل است
از سخن سنجان شود صائب بلند آوازه حسن
شعله آواز بلبل محفل آراى گل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید