شماره ١٩٨: تلخى عالم شراب خوشگوار ما بس است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تلخى عالم شراب خوشگوار ما بس است
درد و داغ نااميدى لاله زار ما بس است
گر نباشد بوسه شيرين، پيام تلخ هم
بهر تسکين دل اميدوار ما بس است
گر ز دلسوزى نيارد کس به خاک ما چراغ
خارخارى از گلستان يادگار ما بس است
گر ز خون ما نگيرد دست شيرين در نگار
تيشه مردانه ما دستيار ما بس است
گر ز خوى آتشين، دوزخ به ما تندى کند
مشت آبى از جبين شرمسار ما بس است
ما کز آب روى خود داريم باغ خويش سبز
سرکشى سرو کنار جويبار ما بس است
مى شود دست نوازش مهر لب خميازه را
برگ تاکى از پى دفع خمار ما بس است
تيغ ها را کند مى سازد سپر انداختن
مهر خاموشى ز آفتها حصار ما بس است
بيد مجنونيم در بستانسراى روزگار
سر به پيش انداختن از شرم، بار ما بس است
زشت رويان دشمن آيينه هاى روشنند
حرف را بى پرده گفتن پرده دار ما بس است
ما ز مجنون رسم و آيين شکار آموختيم
از غزالان گوشه چشمى شکار ما بس است
از دل ما آشنايى بار غم گر بر نداشت
اين که دوشى نيست صائب زير بار ما بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید