شماره ١٥٦: در پريشان خاطرى جمعيت مجنون ماست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در پريشان خاطرى جمعيت مجنون ماست
موجه کثرت کمند وحدت مجنون ماست
نقش پاى ناقه ليلى درين دامان دشت
برگ عيش ديده پر حسرت مجنون ماست
دامن صحراى محشر گر چه دارد وسعتى
کوچه راهى پيش پاى وحشت مجنون ماست
خرقه گردون که عالم در ته دامان اوست
جامه تنگى به قد شوکت مجنون ماست
گر به خاک ما چراغى کس نيارد گو ميار
ديده شيران چراغ تربت مجنون ماست
نقش پاى دشت پيمايان صحراى جنون
ساغر سرشارى از کيفيت مجنون ماست
هر کجا وحشت فزون، آرام ما افزون تر است
گوشه چشم غزالان خلوت مجنون ماست
گر چه در هر کوچه اى خورشيد جولان کرده است
از زمين گيران، نظر با شهرت مجنون ماست
دست و رو شستن اگر باشد وضوى عاقلان
از دو عالم دست شستن طاعت مجنون ماست
نيست پروا کوه را از خنده هاى کبک مست
شوخى ليلى خجل از طاقت مجنون ماست
سايه ما نيست بر خاک از سبکروحى گران
کوه و صحرا زير بار منت مجنون ماست
با کمند جذبه ما برنيايد سرکشى
دامن ليلى به دست رغبت مجنون ماست
تا ز بار عشق قد ما چو خاتم خم شده است
چون سليمان دام و دد در خدمت مجنون ماست
وقت عاقل را اگر غوغا پريشان مى کند
شور طفلان باعث جمعيت مجنون ماست
اين که از حى محمل ليلى نمى آيد به دشت
سنگ راهش دور باش غيرت مجنون ماست
عاقلان صائب اگر پهلو ز ما خالى کنند
نيست از بى اعتباري، عزت مجنون ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید