شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
سرمه خامشى دهد طوطى خوش کلام را
فاخته کو، که بوسه بر کنج دهان من زند؟
سرو پياده گفته ام شيشه سبز فام را
مرغ چمن رميده ام زخمى خار آشيان
کى به بهشت مى دهم حلقه چشم دام را
در ته پاى سرو مى نشأه بلند مى دهد
ساقى سبز خوش بود باده لعل فام را
تيغ دو دسته گر زند خار به چشم روشنم
شعله من نمى کشد دشنه انتقام را
رحم به تيره روزى صائب دلشکسته کن
دور کن از عذار خود طره مشکفام را