شماره ٢٣٢: چنين که عمر تأملگر شتاب گذشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين که عمر تأملگر شتاب گذشت
هواى آبله ئى از سر حباب گذشت
بچشم بند جهان اين چه سحرپردازيست
که بى حجابى آن جلوه از نقاب گذشت
بهر طرف نگرم دود دل پرافشانست
کدام سوخته زين وادى خراب گذشت
جنون پرستى اغراض ننگ طبع مباد
حيا نماند چو انصاف از حساب گذشت
کسى بچاره تسکين ما چه پردازد
که تا بداغ رسيديم ماهتاب گذشت
زمصرع نفس واپسين عيان گرديد
که ما زهر چه گذشتيم انتخاب گذشت
سياه کار فضولى مخواه موى سفيد
کفن جو پرده درد بايد از خضاب گذشت
صفا کدورت زنگار جسم نزدايد
زسايه کس نتواند در آفتاب گذشت
زخود تهى شو و از ورطه خيال براى
بآن کنار همين کشتى از سراب گذشت
بعيش غفلت عمريکه نيست کس نرسد
فغان که فرصت تعبير هم بخواب گذشت
زسوز سينه ام آنگه که کرد محفل را
که اشک دود شد و از سر کباب گذشت
ندانم از چه غرض بال فرصت افشاندم
شرر بيانيم از حاصل جواب گذشت
بوادى ئى که نفس بود رهبر (بيدل)
همين تأمل رفتن گران رکاب گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید