شماره ٢٣١: جنس موهومم دکان آبروئى چيده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جنس موهومم دکان آبروئى چيده است
هيچ هم در عالم اميد مى ارزيده است
در جناب حضرت شاه سليمان بارگاه
ناتوان مورى خيال عرضى انديشيده است
زين سطور چند کز تسليم دارد افتخار
معنى رازم جبينها بر زمين ماليده است
تا برنگش وارسى از نقش ما غافل مباش
بحر در جيب حباب اينجا نفس دزديده است
همچو شبنم در تمناى نثار نوگلى
داشتم اشکى نميدانم کجا غلطيده است
طبع آزاد از خروش جسم دارد انبساط
زخمه تا بر تار مى آيد صدا باليده است
نقد انفاسم نه تنها صرف آهنگ دعاست
گر همه رنگست با من گرد او گرديده است
در غبار خط نفس دزديده آهى ميکشم
سرمه گرديده است دل تا اين صدا باليده است
دستگاه لفظ کز پيشانيم بست است نقش
خط چه معنى دارد اينجا سجده هم لغزيده است
خامشى ازبسکه نازک مى سرايد درد دل
جز خيال شاه فريادم کسى نشنيده است
گشته ام پيروز حق نعمت ديرينه اش
همچنان در هر بن مويم نمک خوابيده است
غير وحشت باغ امکان را نميباشد گلى
چرخ هم اينجا زجيب صبح دامن چيده است
هر کجا سرکرده ام (بيلد) دعاى دولتش
جوش آمين از زمين تا آسمان پيچيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید