شماره ٢٠٦: تعين جز افسون اوهام نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تعين جز افسون اوهام نيست
نگين خنده ئى ميکند نام نيست
به بى مقصدى خلق تگ ميزند
همه قاصدانند و پيغام نيست
جهان سرخوش پستى فطرت است
هواهاست در هر سرو بام نيست
فروغ يقين بر دل کس نتافت
درين خانها وضع گلجام نيست
کسى تا کجا ناز سبزان کشد
بهندوستان يک گل اندام نيست
بهم دوستانرا غنودن کجاست
دو مغزى بهر جنس بادام نيست
بغفلت چراغان کنيد از عرق
که باليدن سايه بى شام نيست
دماغ حريفان حسرت رساست
بخميازه تر کن لبت جام نيست
چه اوج سپهر و چه زيرزمين
بهر جا توئى جاى آرام نيست
رعونت اگر نشه زندگيست
سرزنده با گردنت رام نيست
غبار عدم باش و آسوده زى
باين جامه تکليف احرام نيست
ضرورى ندارم سخن ميکنم
اداهايم از عالم وام نيست
قناعت کفيل بهار حياست
گل طينتم (بيدل) ابرام نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید