شماره ٨٠: آفت سر و برگ هوس آرائى جا هست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آفت سر و برگ هوس آرائى جا هست
سر باختن شمع زسامان کلاهست
غافل مشو از فيض سيه روزى عشاق
نيل شب ما غازه کش چهره ما هست
با حسن تو آسان نتوان گشت مقابل
حيرت چقدر آينه را پشت و پناهست
يک چشم تر آورده ام از قلزم حيرت
اين کشتى آئينه پر از جنس نگاهست
افسوس که در غنچه و بو فرق نکردم
دل رفت و من دلشده پنداشتم آهست
تا هست نفس رنگ برويم نتوان يافت
تحريک هوا بال و پر وحشت کاهست
کو خجلت عصيان که محيط کرمش را
آرايش موج از عرق شرم گناهست
زان جلوه بخود ساخت جهانى چه توانکرد
شب پرتو خورشيد در آئينه ما هست
جز ساز نفس غفلت دلرا سببى نيست
اينخانه چو داغ از اثر دود سياهست
آنجا که تکبرمنشان ناز فروشند
مائيم و شکستى که سزاوار کلاهست
هر چند جهان وسعت يک گام ندارد
اما اگر از خويش برائى همه راهست
زندان جسد منظر قرب صمدى نيست
معراج خيالى تو و ره در بن چاهست
از جلوه کسى ننگ تغافل نپسندد
(بيدل) مژه بر هم زدنت عجز نگاهست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید