شماره ٣٥: پيام داشت بعنقا خط جبين حباب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پيام داشت بعنقا خط جبين حباب
که گرد نام نشسته است بر نگين حباب
نفس شما رزمانيم تا نفس نزدن
همين شهور حباب و همين سنين حباب
ز ششجهت مژه بنديد و سير خويش کنيد
نگه کجاست بچشم خيال بين حباب
ز عمر هرچه رود آمدن نميداند
مخور فريب نفسهاى واپسين حباب
بفرصتيکه ندارى کدام عشوه چه ناز
ز فربهى نکنى تکيه بر سرين حباب
مقيم پرده ناموس فقر بايد بود
کجاست دست که بردارى آستين حباب
چه نشه داشت مى ساغر سبکروحى
که گشت موج گهر درد ته نشين حباب
سحاب مزرعه اعتبار منفعلى است
تو هم نمى ز عرق ريز بر زمين حباب
دماغ کسب و قارم نشد کفيل وفا
جهان بکيش گهر ساخت من بدين حباب
کراست ضبط عنان عرصه گروتازيست
برآمده است سوار نفس بزين حباب
زمان پر زدن زندگى معين نيست
تو محو باش ته دامن است چين حباب
شکست دل بچه تدبير گم شود (بيدل)
هزار موج کمربسته در کمين حباب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید