شماره ٧٥٦: ز جام بيخودى چون لاله مست از خاک بر خيزم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز جام بيخودى چون لاله مست از خاک بر خيزم
ز مهد غنچه چون گل با دل صد چاک بر خيزم
نه سروم کز رعونت سبزه را در زير پامانم
چمن از خاک برخيزد چو من از خاک برخيزم
مرا هر شمع چو پروانه از جا در نمى آرد
مگر از جا به ذوق شعله ادراک برخيزم
مرا زافسردگى در تنگناى سنگ مردن به
که چون آتش به امداد خس و خاشاک برخيزم
چو شبنم کرده ام گردآورى خود را درين گلشن
به اندک جذبه اى از هستى خود پاک برخيزم
مرا با خاکساريهاست پيوندى درين گلشن
که مى پيچم به خود تا از زمين چون تاک برخيزم
شلاين تر ز خون ناحقم در هر چه آويزم
نه گردم کز بر افشاندن از آن فتراک برخيزم
نخوابيده است با کين کسى هرگز دل صافم
ز بستر چون دعا از سينه هاى پاک برخيزم
دل بى غم زمين شوره باشد تخم پاکم را
بسامان همچو آه از سينه غمناک برخيزم
نه زنگم کز گرانجانى به خاطرها گران باشم
سبک چون عکس از آيينه ادراک برخيزم
من آن ابرم که در چشم گهرها آب نگذارم
ز هر بحرى که با اين ديده نمناک برخيزم
ز رشک بيقراران سوختم کو آتشين رويى
که من هم چون سپند از جاى خود چالاک برخيزم
مرا از گوشه خلوت مخوان در مجلس عشرت
چه افتاده است بنشينم خجل غمناک برخيزم
مرا چون سبزه زير سنگ دارد آسمان صائب
شوم سر وى اگر از سايه افلاک برخيزم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید