شماره ٤٦: زپرده دارى هستى است در حجاب، نفس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زپرده دارى هستى است در حجاب، نفس
که درفنا زته دل کشد حباب، نفس
ز اضطراب دل آيد به اضطراب نفس
زآرميدگى دل رود به خواب نفس
ميان گريه وگفتار من تفاوت نيست
زبس که در دل گرمم شده است آب نفس
درين محيط، نشان گهر زجمعى جوى
که سر به مهر کشيدندچون حباب نفس
علاج خنجر سيراب عشق تسليم است
چه دست و پاى تواند زدن درآب نفس؟
به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب
همان تردد خود مى کند به خواب نفس
غبار حادثه از يکديگر نمى گسلد
بجان رسيد درين منزل خراب نفس
چو آب خضر سيه پوش شد محيط سراب
ز بس که سوخت درين دشت سينه تاب نفس
ز عرض حال ازان خامشند سوختگان
که شعله مى کشد ار جانب کباب نفس
به جستجو نتوان دامن وصال گرفت
و گرنه سوخت درين راه آفتاب نفس
ز وصف لعل لبش شد حديث من رنگين
اگر چه رنگ نمى گيرد از شراب نفس
محاسبان قيامت حساب مى طلبند
درين بساط مکن خرج بى حساب نفس
بناى خانه گردون چو همتش پست است
چگونه راست کند قد درين خراب نفس
زبيم خوى تو چون موى زنگيان شده است
درون سينه صائب ز پيچ و تاب نفس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید