شماره ٣٦: سر گرانيهاى او رااز من حيران مپرس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
سر گرانيهاى او رااز من حيران مپرس
وزن کوه قاف را از پله ميزان مپرس
ذکر وحشت، داغ وحشت ديدگان راناخن است
يوسف بى جرم رااز چاه و از زندان مپرس
شور بحر از لوح کشتى مى توان چون آب خواند
در دل صد پاره ما بنگر از طوفان مپرس
از سياهى مى شود سر رشته گفتار گم
زينهار از تيرگيهاى شب هجران مپرس
چشم و زلف و قامت آن آفت جان راببين
عاشقان را از دل واز دين واز ايمان مپرس
ازهدف تير هوايى را نمى باشد خبر
خانه بردوشان غربت را زخان ومان مپرس
گردباد وادى حيرت ز منزل غافل است
راه کوى ليلى از مجنون سرگردان مپرس
از مروت نيست آزردن دل بيمار را
چون ندارى چاره اي، از درد بى درمان مپرس
برنمى آيد صدا از شيشه چون شد توتيا
ازدل ماسرگذشت سختى دوران مپرس
نيست صائب زاهد بى مغز را از دل خبر
از حباب پوچ حال گوهر غلطان مپرس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید