شماره ٣٥: هيچ کار از ما نمى آيد ز کار ما مپرس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
هيچ کار از ما نمى آيد ز کار ما مپرس
رفته ايم از خويش بيرون از ديار ما مپرس
کوه تمکين حبابيم از شکيب مامگوى
جلوه موج سرابيم از قرار ما مپرس
بيد مجنونيم برگ ما زبان خامشى است
گل بچين از برگ ما، احوال بار ما مپرس
دامن آرام بر دامان صرصر بسته ايم
از پريشان حالى مشت غبار ما مپرس
ديده خورشيد، فتراک سحر خيزان بود
حلقه فتراک ما بين از شکار ما مپرس
ازديار حسن خيز عشق مى آييم ما
مى شوى آواره احوال ديار ما مپرس
نقل ارباب جنون ديوانگى مى آورد
رحم کن بر خويش از جوش بهار ما مپرس
سبحه ريگ روان انگشت حيرت مى گزد
از شمار داغهاى بى شمار ما مپرس
شرح حال دردمندان دردسر مى آورد
ميل دردسر ندارى از خمار ما مپرس
حلقه تأديب در گوش معلم مى کشند
از فضوليهاى اطفال ديار ما مپرس
يک نگاه گرم در سرچشمه خورشيد کن
پيش رويش حال چشم اشکبار ما مپرس
کار ما چون زلف خوبان در گره افتاده است
مى کنى سر رشته گم صائب ز کار ما مپرس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید