شماره ٣٧: حرف آن حسن بسامان ازمن مجنون مپرس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
حرف آن حسن بسامان ازمن مجنون مپرس
شوکت بزم سليمان ازمن مجنون مپرس
مى شود شق جامه صبح از شکوه آفتاب
باعث چاک گريبان ازمن مجنون مپرس
نيست ملک بيخودى را ابتدا و انتها
عرض و طول آن بيابان ازمن مجنون مپرس
آتش سوزان نمى دارد خبراز زخم خار
تيزى خار مغيلان ازمن مجنون مپرس
نخل بى برگ ازدم سرد خزان آسوده است
سرد مهريهاى دوران ازمن مجنون مپرس
سنگ چون ياقوت شد، ايمن شود از انقلاب
حال چرخ حال گردان ازمن مجنون مپرس
سنگ و گوهر، ديده حيران ميزان را يکى است
امتياز کفر و ايمان ازمن مجنون مپرس
زين قفس عمرى است مرغ وحشى ما جسته است
تنگى صحراى امکان ازمن مجنون مپرس
پيچ و تاب رشته جان را مسلسل مى کنى
قصه زنجير مويان ازمن مجنون مپرس
برنمى خيزد صدا از شيشه چون شد توتيا
سرگذشت سنگ طفلان ازمن مجنون مپرس
صائب آن زلف پريشان سير رانظاره کن
باعث خواب پريشان از من مجنون مپرس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید