شماره ٧٧٩: از کرم جان عزيزم بر جانانه بريد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از کرم جان عزيزم بر جانانه بريد
دست گيريد و مرا مست به ميخانه بريد
دل چو شمعى است که در مجلس جان مى سوزد
خبر سوختگان را بر پروانه بريد
آشنايان همه جمعند و حريفان سرمست
حيف باشد که چنين مژده به بيگانه بريد
گنج عشق است که در کنج دل ويران است
نقد گنجينه ما از دل ويرانه بريد
عاقل آن است که ديوانه عشق است چو ما
سخن عاقل ديوانه به ديوانه بريد
دل مردان خدا هر که برد خوش باشد
گو بيائيد و بريد آن دل و مردانه بريد
گوشه خلوت ميخانه مقامى امن است
نعمت الله بگيريد و به آن خانه بريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید