شماره ٦٦٧: يک دم بى مى نمى توان بود

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
يک دم بى مى نمى توان بود
بى مى خود حى نمى توان بود
بى عشق دمى نمى توان زيست
بى ساغر مى نمى توان بود
ما سايه و عشق يار خورشيد
بى بودن وى نمى توان بود
بى جام شراب و عشق ليلى
مجنون در حى نمى توان بود
مستيم و خراب و لاابالى
بى ناله نى نمى توان بود
تا کى غم اين و آن توان خورد
درمانده کى نمى توان بود
بى جود وجود نعمت الله
والله که شيئى نمى توان بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید