عاشقى کز عشق او دم مى زند
پشت پا بر هر دو عالم مى زند
هر که او شيداى زلف و روى اوست
کفر و ايمان هر دو برهم مى زند
مطرب عشاق ساز ما نواخت
گه نواى زيرو گه بم مى زند
از دل ما جو مسماى وجود
کو نفس از اسم اعظم مى زند
نعمت الله علم معنى دل است
از ادب والله اعلم مى زند