شماره ٥٨٩: هر که او آشناى سلطان شد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
هر که او آشناى سلطان شد
گرچه جان بود عين جانان شد
آنکه با ما نخورد جام شراب
به يقينم که او پشيمان شد
هر که در مجلسم دمى بنشست
تو يقين دان که او ز مستان شد
اين جهان را به نيم جو نخرد
آنکه يک دم حريف رندان شد
هر که جمعيتى ز خويش نيافت
دم آخر که شد پريشان شد
اين دوئى محو گشت و عين يکى
اين چنين آمد آن چنان آن شد
بنده اوست سيد عالم
بر همه کاينات سلطان شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید