دولت عشق به هر بى سر و پائى نرسد
پادشاهى دو عالم به گدائى نرسد
نرسد در حرم کعبه وصل محبوب
هر محبى که بر او جور و جفائى نرسد
نوش کن دردى دردش که دواى جان است
داروى درد نخورده به دوائى نرسد
مى روم بر درميخانه که خوش بنشينم
دارم اميد که آنجا بلائى نرسد
بى نوايان درش گنج بقا يافته اند
بى نوائى نکشيده به نوائى نرسد
برو اى عقل مگو عشق چرا کرد چنين
پادشاه است و برو چون و چرائى نرسد
هر که او بندگى پير خرابات نکرد
به سر سيد عالم که به جائى نرسد