شماره ٣٨٢: شک به عدم نيست که او هيچ نيست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شک به عدم نيست که او هيچ نيست
شک به وجود است و هم او هيچ نيست
نيست گمانم که جز او هيچ نيست
هست يقينم که جز او هيچ نيست
معنى هو با تو بگويم که چيست
اوست دگر اين من وتو هيچ نيست
يک سخنى بشنو ويک رنگ باش
قول يکى گفتن و دو هيچ نيست
ما و منى را بگذار اى عزيز
کز من و ما يک سر موهيچ نيست
غير خدا هيچ بود هيچ هيچ
هيچ نئى هيچ مجو هيچ نيست
خم مى آور چه کنم جام را
مست و خرابيم وسبو هيچ نيست
نوش کن و باش خموش و برو
هيچ مگو گفت و مگو هيچ نيست
عاشق سيد شو و معشوق او
باش يکى رو که دورو هيچ نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید