شماره ٣٨١: بى حضور عشق جانان راحت جان هيچ نيست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بى حضور عشق جانان راحت جان هيچ نيست
بى هواى درد دردش صاف درمان هيچ نيست
در خرابات مغان جام شرابى نوش کن
تا بدانى باوجودش کآب حيوان هيچ نيست
پيش از اين درخلوت جان غير جانان بار داشت
اين زمان درخلوت جان غير جانان هيچ نيست
ديده جانم به نور طلعت او روشن است
غير نور روى او در ديده جان هيچ نيست
زلف و رويش را نگر از کفر وايمان دم مزن
با وجود زلف و رويش کفر وايمان هيچ نيست
ما سوى الله جز خيالى نيست اى يار عزيز
بگذر از نقش و خيال غير او کان هيچ نيست
همدم جام مى و با نعمت اللهم حريف
زاهدي، وقتى چنين، در بزم رندان هيچ نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید