شماره ٣٥٨: از جور و جفاى بى وفا دوست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از جور و جفاى بى وفا دوست
چون شد دل خسته بلا دوست
مائيم غلام و يار مولا
مائيم گدا و پادشا دوست
بيگانه ز هر دو کون گشتيم
دردا که نگشت آشنا دوست
دربند بلا چو بسته پائيم
ديگر چه کند به جاى ما دوست
از دوست وفا طلب نموديم
هرچند نکند وفا به ما دوست
از درد سر طبيب رستيم
هم درد من است و هم دوا دوست
سيد نکند ز عشق توبه
گر جور کند وگر جفا دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید