درد دردش دواى جان من است
خوش دوائى براى جان من است
جان من تا گداى حضرت اوست
شاه عالم گداى جان من است
آن هوائى که روح مى بخشد
نفسى از هواى جان من است
بحر ما راکرانه پيدا نيست
انتها انتهاى جان من است
من ز خود فانى و به او باقى
اين بقا از فناى جان من است
به جفا رو نه پيچم از در او
جاودان اين وفاى جان من است
دل به غيرش اگر کند ميلى
نزد سيد بلاى جان من است