عشق جانان حيات جان من است
خوش حياتى چنين از آن من است
جان دل زنده ام از آن وى است
عشق او جان جاودان من است
گر فروشم غمش بهر دو جهان
نزد اهل نظر زيان من است
من امين و امانت سلطان
هست محفوظ و در امان من است
مى خمخانه حدوث و قدم
همه از بهر عاشقان من است
آن معانى که عارفان جويند
گر بدانند در بيان من است
اين چنين گفته هاى مستانه
سخن اوست وز زبان من است
تا بود جان به جان محب ويم
چون کنم ترک جان که جان من است
حکم سيد که يرلغ آل است
آن به نام من و نشان من است